Monday, July 27, 2009
Saturday, July 25, 2009
پیامی برای همه مردم جهان: Nokia helps dictatorships
Sunday, July 5, 2009
Thursday, July 2, 2009
من اگر برخیزم تو اگر برخیزی همه بر میخیزند
با تو اكنون چه فراموشیهاست
چه كسی میخواهد
من و تو ما نشویم
خانهاش ویران باد
من اگر ما نشوم، تنهایم
تو اگر ما نشوی، خویشتنی
از كجا كه من و تو
شور یكپارچگی را در شرق
باز برپا نكنیم
از كجا كه من و تو
مشت رسوایان را وانكنیم
من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه بر میخیزند
من اگر بنشینم
تو اگر بنشینی
چه كسی برخیزد؟
چه كسی با دشمن بستیزد؟
چه كسی
پنجه در پنجهی هر دشمن دون آویزد
دشتها نام تو را میگویند
كوهها شعر مرا میخوانند
كوه باید شد و ماند،
رود باید شد و رفت،
دشت باید شد و خواند
در من این جلوهی اندوه زچیست؟
در تو این قصهی پرهیز كه چه؟
در من این شعلهی عصیان نیاز،
در تو دمسردی پاییز - كه چه؟
حرف را باید زد!
درد را باید گفت!
سخن از مهر من و جور تو نیست
سخنی ازمتلاشی شدن دوستی است،
و بحث بودن پندار سرور آور مهر
آشنایی با شور؟
و جدایی با درد؟
و نشستن در بهت فراموشی !
یا غرق غرور ؟
سینهام آینهای است
با غباری از غم
تو به لبخندی از این آینه بزدای غبار
آشیان تهی دست مرا،
مرغ دستان تو پر می سازد
آه مگذار، كه دستان من آن
اعتمادی كه به دستان تو دارد به فراموشیها بسپارد
آه مگذار كه مرغان سپید دستت
دست پرمهر مرا سرو تهی بگذارد
من چه میگویم، آه ...
با تو اكنون چه فراموشیها؛
با من اكنون چه نشستنها، خاموشیهاست
تو مپندار كه خاموشی من،
هست برهان فراموشی من
من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه بر میخیزند…